unavailable
unavailable
کمیسازی ساختار جنگل با عددیکردن اجزای مختلف آن به درک و فهم بهتر برای مدیریت بومسازگان جنگل کمک میکند. در این پژوهش از یک شاخص مکانی غیرآشکار به نام شاخص جینی (Gini index) با هدف تجزیه و تحلیل ساختار توده و تعیین پارامترهای لازم برای همگنی و یا ناهمگنی ساختار توده استفاده شد. این مطالعه در پارسلهای 305، 306، 309، 310 و 311 بخش گرازبن جنگل خیرود با استفاده از دادههای بهدست آمده از اجرای یک دوره آماربرداری صددرصد انجام شد. با استفاده از پارامترهای تعداد درختان، تعداد در طبقه قطری، فراوانی نسبی تجمعی درختان و فراوانی رویه زمینی آنها، شاخص جینی برای هریک از پارسلها محاسبه و منحنی لورنز آنها ترسیم شد. نتایج نشان داد که شاخص جینی برای پارسلهای 305، 306، 309، 310 و 311 بهترتیب 5/39، 66، 44، 82 و 74 درصد بود. همچنین، ساختار قطری پارسلهای 305 و 309 نزدیک به همگن، پارسلهای 310 و 311 نزدیک به ناهمگن و پارسل 306 نزدیک به حالت بینابینی داشتند. بنابراین، در منطقه مورد مطالعه میتوان از این یافتهها در موضوعات مدیریتی جنگل مانند مدلسازی نزدیک به واقعیت تودههای طبیعی و چگونگی تنوع ساختاری آنها بهخوبی استفاده کرد.
تحول ساختار تودههای جنگلی در طی زمان رخ میدهد. بررسی تحول ساختار توده بر اساس مراحل تحولی انجام میشود که عبارتند از جوانی، اوج و تخریب. هدف از این پژوهش، ارزیابی قابلیت شاخصهای غیرمکانی ساختار برای تفکیک مراحل تحولی توده راش- ممرز در سری یک طرح جنگلداری حاجیکلا- تیرانکلی ساری بود. سه قطعهنمونه یک هکتاری به روش انتخابی در سه مرحله تحولی و در مجموع نه قطعهنمونه انتخاب شدند. در تمام قطعهنمونهها با استفاده از آماربرداری صددرصد، مشخصات نوع گونه، قطر برابر سینه و ارتفاع کل درختان با قطر برابر سینه مساوی و بیشتر از 7 /5سانتیمتر اندازهگیری و ثبت شد. بر اساس نتایج بهدست آمده ازتجزیه واریانس، شاخصهای رویه زمینی، حجم سرپای توده، تراکم، تراکم درختان قطورتر از 72 /5سانتیمتر، انحراف معیار قطر و ارتفاع درختان توده، قطر و ارتفاع درختان آشکوب بالا، شاخص سطح برگ، شدت نور نسبی، نسبت رویه زمینی درختان خیلی قطور به قطور و شاخص تغییریافته Frelich-Lorimer ، در بین مراحل تحولی اختلاف معنیداری داشتند. شاخصهای قطر برابر سینه، تراکم درختان قطورتر از 100 سانتیمتر، قطر خشکدار، تعداد خشکدار، ضریب جینی، دولیوکورت، پیچیدگی ساختاری، غنای گونههای آشکوب بالا و کاکس، مراحل تحولی را از یکدیگر تفکیک نکردند. با استفاده از مثلث ساختار و شاخص Frelich-Lorimer بهخوبی مرحله تحولی توده تعیین شد.
پژوهش پیشرو با هدف بررسی اثر تنک کردن بر ویژگیهای کمی درختان آینده در یک طرح آزمایش با کرتهای یکبار خردشده در قالب طرح پایه کامل تصادفی با سه تیمار اصلی و دو تیمار فرعی در سه تکرار و در مجموع در نه قطعهنمونه به مساحت 30 تا 40 آر انجام شد. قطعهنمونهها در تودههای جنگلی دستکاشت و جوان پلت (Acer velutinum Boiss.) در سال 1373 استقرار یافته بودند. دادهها پس از یک دوره 20ساله با شش بار تنک کردن و آماربرداری صددرصد از درختان آینده تجزیه و تحلیل شد. نتایج نشان داد که برای متغیرهای وابسته شامل قطر برابر سینه، ارتفاع کل، ارتفاع تنه و قطر تاج، اختلاف بین تیمار اصلی تنک کردن شدید (برداشت 20 تا 25 درصد رویه زمینی)، ضعیف (برداشت 10 تا 15 درصد رویه زمینی) و شاهد معنیدار بود، اما برای تیمار فرعی (گردش سه و پنج سال) و تلاقی بین تیمار اصلی و تیمار فرعی اختلاف معنیدار نبود. بیشترین قطر برابر سینه (32/95 سانتیمتر) مربوط به تیمار شدید و کمترین آن (27/39 سانتیمتر) مربوط به تیمار شاهد بود. بیشترین ارتفاع کل (42/24 متر) در تیمار شدید و کمترین آن (23 /63متر) در تیمار شاهد مشاهده شد. منحنی توزیع فراوانی قطری درختان آینده پس از 20 سال برای تیمار شدید، پختر از تیمارهای ضعیف و شاهد بود. همچنین، اصلاح ضریب پایداری در تیمارهای دخالتشده بهمراتب بهتر از شاهد بود، بهطوری که این ضریب برای قطر متوسط در تیمار شدید کمتر از 80، تیمار ضعیف بین 80 تا 85 و تیمار شاهد نزدیک 100 بود.
برهمکنش بین گونهای درختان یکی از فرآیندهای مهم در ایجاد ساختار مکانی اجتماعات گیاهی در بومسازگانهای با تنوع زیستی اندک است. پژوهش پیشرو با هدف بررسی برهمکنش بین گونهای کیکم (Acer monspessulanum) با دو گونه همراه آن (بادام کوهی و گون) در رویشگاه کیکم در نزدیکی شهر فیروزآباد استان فارس انجام شد. قطعهنمونهای با ابعاد 200 × 200 متر در بخشی از این رویشگاه انتخاب شد. موقعیت مکانی 629 پایه از سه گونه بههمراه ارتفاع و مساحت تاج هر کدام از گیاهان اندازهگیری شد. علاوهبر تابع g دومتغیره، دو تابع M و P نیز برای کشف جزئیات بیشتر از برهمکنش بین گونهای این گونهها استفاده شدند. نتایج نشان داد که کیکم دارای بیشترین تراکم، میانگین ارتفاع و میانگین مساحت تاج نسبت به دو گونه دیگر بود. نتایج بیانگر وجود برهمکنش منفی بین سه گونه بود که با افزایش فاصله، این برهمکنش منفی کاهش مییافت. برهمکنش منفی بین کیکم با بادام کوهی و کیکم با گون بهترتیب تا مقیاس فاصلهای سه و 10 متر مشاهده شد. همچنین، کیکم و دو گونه دیگر تا فاصله هفت متر کنش متقابل دفع از خود نشان دادند. بهطور کلی، نتیجهگیری شد که کیکم با دو گونه بادام کوهی و گون در منطقه مورد مطالعه برهمکنش منفی داشتند که ممکن است این برهمکنش بهدلیل ناهمگنی محیطی و محدودیت در منابع باشد. علاوهبراین، دو تابع M و P جزئیات بیشتری از نوع و مقیاس مکانی برهمکنش بینگونهای منفی کیکم با دو گونه دیگر را نشان دادند.
سرده ممرز (Carpinus L.) از تاکسونهای متداول جنگلهای معتدله نیمکره شمالی است که سه گونه از آن (ممرز، لور و کچف) در جنگلهای هیرکانی انتشار دارند. این گونهها از عنصرهای اصلی برخی از جوامع گیاهی هیرکانی بهشمار میروند که اغلب حضور قابل توجهی دارند. در این پژوهش، ویژگیهای محیطی و پوشش گیاهی رویشگاههای کچف و ممرز در قسمتهایی از جنگلهای حفاظتی منطقه نقیبده و مزده ساری مطالعه شد. دادههای پوشش گیاهی و برخی متغیرهای محیطی با برداشت 46 قطعهنمونه ثبت و جمعآوری شدند. برداشت و تحلیل دادههای پوشش گیاهی بر اساس روش براون- بلانکه انجام شد. برای طبقهبندی پوشش گیاهی از TWINSPAN و برای تجزیه و تحلیل پوشش گیاهی در ارتباط با متغیرهای محیطی از رستهبندی CCA استفاده شد. بر اساس نتایج TWINSPAN، پوشش گیاهی مورد مطالعه به چهار گروه طبقهبندی شد که به دو جامعه تعلق داشتند: Djazirei 1964 Querco castaneifolia-Carpinetum betuli و Zelkovo carpinifoliae-Carpinetum schuschaensis ass. nov. (جامعه جدید کچف- آزاد) با ترکیب گونههای شاخص Carpinus × schuschaensis، Zelkova carpinifoliaو Pyrus boissieriana. متغیرهای توپوگرافی و بافت خاک بین دو جامعه مذکور، اختلاف معنیدار داشتند. بهطوری که جامعه اول در دامنههای بهنسبت کمشیب (متوسط 41 درصد) با جهت جنوب غربی و خاکهایی با درصد سیلت بیشتر حضور داشت، اما جامعه دوم در دامنههای پرشیب (متوسط 74 درصد) با جهت جنوب شرقی و خاکهایی با درصد شن بیشتر مستقر شده بود. تاجپوشش جامعه دوم بهطور معنیداری بیشتر از جامعه اول بود. این دو جامعه در اتحادیه Parrotio-Carpinion Djazirei 1964 قرار گرفتند.
در رابطه با شکست خواب بذر بارانک لرستانی (Sorbus luristanica) بهعنوان یک گونه اندمیک هیچ گونه اطلاعاتی وجود ندارد. در این پژوهش از پتانسیل قابل توجه نانولولههای کربنی چندجداره بهمنظور رفع خواب و ارتقاء جوانهزنی این گونه استفاده شد. پیش از لایهگذاری گرم (دو هفته) و سرد (سه تا چهار ماه)، بهعنوان تیمار پیشنهادی در این جنس، بذرها به مدت 24 ساعت با غلظتهای صفر، 75، 150، 250، 350 و 500 میلیگرم در لیتر پرایم شدند. نتایج نشان داد که بذرهای این گونه حداقل به سه ماه لایهگذاری در سرما احتیاج دارد. پس از سپری شدن این مدت، بذرها در داخل پتریدیش کشت و به ژرمیناتور انتقال یافتند. شمارش روزانه جوانهزنی در یک دوره 22 روزه انجام و در پایان، درصد، سرعت و میانگین زمان جوانهزنی محاسبه شد. همچنین، بهمنظور درک بیشتر تأثیر این نانومواد، رشد متعاقب گیاهچههای رشدیافته از این بذرها نیز مورد مطالعه قرار گرفت. نتایج نشان داد که تیمار 350 میلیگرم در لیتر سبب ارتقاء تمام صفات جوانهزنی در این گونه شد. مطالعات میکروسکوپیک حاکی از تحلیل دیواره آندوکارپ بذر بهواسطه نانوپرایمینگ و افزایش نفوذ بیشتر رطوبت و اکسیژن به داخل بذر بود. افزایش رشد طولی و زیتوده ریشه بارزترین تأثیر نانوپرایمینگ بذر بود. بهنظر میرسد که تأمین رطوبت بیشتر به داخل گیاه یکی از سازکاروهای عملکردی این نانولوله کربنهای چندجداره باشد.
بلوط ایرانی (Quercus brantii) یکی از گونههای اصلی جنگلهای زاگرس است که از اهمیت ویژهای برخوردار است. ارزیابی جوامع مختلف این گونه بهمنظور شناسایی پایههای برتر و تجزیه روند رشد در نهالهای بهدست آمده از این پایهها از اهداف این پژوهش بود. از 12 پایه سالم در یک جمعیت بلوط ایرانی واقع در استان لرستان بذرگیری شد و در قالب طرح آماری آشیانهای با سه تکرار آزمون نتاج انجام شد. علاوهبر تجزیه بیومتریکی و ژنتیکی دادههای بهدست آمده از ویژگیهای ریختشناسی، روند تغییرات رفتارهای رویشی طی دو سال در بین خانوادههای ناتنی مورد نظر بررسی شد. درختان مادری از نظر همه ویژگیهای مورد مطالعه تفاوت معنیداری از خود نشان دادند. ضمن برتری مطلق نتاج یکی از پایههای مورد بررسی که از نظر بیشتر صفات فاصله زیادی با بقیه داشت، روند رشد در سال دوم در 340 نهالی که از این 12 خانواده مطالعه شد، مشابه روند رشد سال اول بود. ضمن اینکه، خانوادههایی که از نظر ارتفاع نهال، قطر یقه و تعداد برگ در سال اول رتبههای بالا را کسب کرده بودند، در سال دوم نرخ رشد بهتری داشتند. بهعبارت دیگر، گزینش پایههای برتر بر اساس آزمون نتاج و در مرحله نونهالی میتواند بهطور مؤثر مبنای انتخاب پایههای برتر برای استفاده در اهداف اصلاحی ازجمله تشکیل باغ بذر قرار گیرد. وراثتپذیری صفات مورد مطالعه در سال دوم رویش بین 48/0 تا 99/0 متغیر بود و همبستگی بیشتر صفات در سال دوم تقویت شد.
پژوهش پیشرو بهمنظور حفظ ذخیره ژنتیکی و تکثیر زربین (Cupressus sempervirens L. var. horizontalis (Milll.) Gord) 4000 ساله ابرکوه به روش کشت بافت انجام شد. در آزمایش اول، اثر زمان نمونهگیری (چهار فصل)، دو نوع محیط کشت Murashige & Skoog (MS) و Woody Plant Medium (WPM) و غلظتهای مختلف بنزیلآدنین (BA) (صفر، 0/1 و یک میلیگرم در لیتر) بر پرآوری ریزنمونههای زربین بررسی شد. در آزمایش دوم و سوم، اثر محیط کشت (MS و WPM)، غلظتهای بنزیلآدنین/BA (صفر، 0/1، 0/5 و یک میلیگرم در لیتر) بهتنهایی و در ترکیب با 01/0 میلیگرم در لیتر ایندولبوتیریکاسید (IBA) و نوع ریزنمونه (سرشاخههای اولیه و ثانویه) بر پرآوری گیاه بهصورت آزمایش فاکتوریل در قالب طرح کاملاً تصادفی با سه تکرار بررسی شد. در آزمایش اول، بیشترین تعداد شاخساره در ریزنمونههای تهیهشده در فصل بهار و تابستان که بهترتیب در محیط کشتهای MS و WPM کشت شده بودند، بهدست آمد. در آزمایش دوم، بیشترین شاخهزایی و افزایش طول در محیط کشت WPM و در سرشاخههای ثانویه مشاهده شد. بیشترین طول شاخساره در ریزنمونه اولیه کشتشده در محیط کشت WPM با غلظت 0 /1و 0/5 میلیگرم در لیتر BA و همچنین ریزنمونه اولیه در محیط کشت MS بدون BA بهدست آمد. در آزمایش سوم، بیشترین تعداد شاخساره با میانگین سه، مربوط به ریزنمونههای ثانویه در محیط کشت WPM حاوی صفر میلیگرم در لیتر BA+ 0/01 میلیگرم در لیتر IBA بود. بهطور کلی، بهترین زمان نمونهبرداری، محیط کشت و نوع ریزنمونه بهترتیب فصل بهار، محیط WPM و سرشاخه ثانویه بود.
در این پژوهش، سازگاری و عملکرد رویشی گونههای چوبی در شرایط آبیاری با پساب شهری (پساب تصفیهخانه فاضلاب) شهر یزد ارزیابی شد. آزمایش در قالب طرح آماری بلوکهای کامل تصادفی در سه تکرار با کاشت گونههای درختی Eleagnus angustifolia، Eucalyptusmicrotheca، E.camaldulensis، Tamarixaphylla، Meliaazedarach، Pinuseldarica، Morusalba، Cupressus sempervirens، Ailanthusaltissima، Populuseuphratica و P. euohratica × P. alba اجرا شد. نهالهای کاشتهشده با پساب، آبیاری شدند. پس از استقرار اولیه نیز آبیاری با دور 20 تا 30 روز یکبار انجام شد. برای ارزیابی تأثیر استفاده از پساب بر استقرار و رشد کمی گونههای کشتشده در پایان سال چهارم پس از کاشت، صفاتی مانند زندهمانی، ارتفاع، میانگین قطر تاج، حجم تاج، قطر یقه، قطر برابر سینه و ضریب قدکشیدگی اندازهگیری یا محاسبه شد. نتایج نشان داد که در بین گونههای کشتشده، P.eldarica با صددرصد زندهمانی، بیشترین استقرار را داشت. با این وجود، گونه مذکور از این نظر اختلاف معنیداری با E. microtheca، M.azedarach، E.camaldulensis و M. alba نشان نداد. در مقابل، برای همه شاخصهای رشد و عملکرد، مناسبترین وضعیت متعلق به T.aphylla بود. هرچند برای بسیاری از شاخصها با برخی از گونهها، اختلاف معنیداری مشاهده نشد. نتایج بهدستآمده نشان داد که با توجه به استقرار، رشد و ضریب قدکشیدگی مناسب در E.camaldulensis، E.angustifolia، M.azedarach، P.eldarica، P. euphratica و E. microtheca نسبت به گونههای مورد آزمایش دیگر، میتوان از این گونهها در شرایط اقلیمی خشک و بهوسیله آبیاری با پساب شهری استفاده کرد.
هدف از این پژوهش، ارزیابی جنگلکاری بر اساس اصول توسعه پایدار در حوضه آبخیز دارابکلا استان مازندران بود. برای این منظور از مدل برنامهریزی آرمانی برای درنظر گرفتن اهداف چندگانه بهطور همزمان و همچنین از فرآیند تحلیل سلسلهمراتبی فازی برای وزندهی به معیارها و شاخصهای مؤثر بر جنگلکاری با استفاده ازنظر کارشناسان استفاده شد. معیارها و شاخصهای مورد نظر با توجه به منابع و بر اساس اصول توسعه پایدار تعیین شدند که عبارت بودند از معیارهای اقتصادی، محیط زیستی، تولیدی، حفاظت از تنوع زیستی، سلامت جنگل و وسعت جنگل که شامل شاخصهای مختلف (ارزش خالص فعلی، موجودی کربن، رویش متوسط سالانه، زیتوده تنه و رویه زمینی، تنوع قطری، پایداری توده و ارزیابی توان اکولوژیک) بودند. همچنین، گونههای پلت، شیردار، ون، گردو، بلندمازو، توسکای ییلاقی و کاج بروسیا که در منطقه مورد مطالعه، جنگلکاری شده بودند، برای این پژوهش انتخاب شدند. نتایج حل مدل آرمانی بر اساس معیارهای چندگانه نشان داد که سطح جنگلکاری پلت که بر اساس نتایج بهدستآمده از ارزیابی توان اکولوژیک منطقه مورد مطالعه، 590/197 هکتار پیشنهاد شده بود، به صفر کاهش یافت. مساحت جنگلکاری ون با 120/1719 هکتار افزایش از 547/0468 به 667/2187، شیردار با 470/0245 هکتار افزایش از 535/9685 به 1005/993 و بلندمازو با 89/7241 هکتار کاهش از 416/3037 به 326/5796 رسید. سطح جنگلکاری گردو، توسکای ییلاقی و کاج بروسیا بدون هیچ تغییری بهترتیب با 535/9652، 357/8197 و 197/4391 هکتار پذیرفته شدند. درمجموع، سطحی معادل 3091/0153 هکتار در منطقه مورد مطالعه برای جنگلکاری با توجه به مدل برنامهریزی آرمانی مورد نیاز بود.
پژوهش پیشرو با هدف بررسی سازگاری و عملکرد گونههای صنعتی اکالیپتوس در استان بوشهر انجام شد. نهالهای یکساله چهار گونه از اکالیپتوس شامل Eucalyptus camaldulensis Dehnh.، E. rubida H. Deane & Maiden، E. grandis W. Hill و E. saligna Sm. در ایستگاه تحقیقاتی شبانکاره شهرستان دشتستان در قالب طرح آماری بلوکهای کامل تصادفی با چهار تیمار و سه تکرار و تعداد 49 نهال در هر واحد آزمایش با فاصله کاشت 5×5 متر کشت شدند. عملیات آبیاری و نگهداری نهالها به مقدار مورد نیاز انجام شد. در سال اول، زندهمانی نهالها هر سه ماه یکبار و از سال دوم به بعد، یکبار در سال بررسی شد. همچنین، متغیرهای قطر یقه، قطر برابر سینه، ارتفاع و قطر تاج نهالها اندازهگیری شدند. پس از چهار سال نتایج نشان داد که E. camaldulensis از نظر زندهمانی و صفات قطر یقه، قطر برابر سینه، مساحت تاج، حجم در هکتار و میانگین رویش حجمی در سال نسبت به گونههای دیگر عملکرد بهتری داشت و E. saligna در رتبه دوم قرار گرفت، بهطوری که تفاوت آنها در سطح اطمینان 95 درصد معنیدار بود. همچنین، دو گونه دیگر یعنی E. rubida وE. grandis بهدلیل تنشهای خشکی و گرمای زیاد در تابستان سال اول از بین رفتند. با توجه به نتایج این پژوهش، کاشت E. camaldulensis در مناطق جنوبی کشور با آبوهوایی مانند استان بوشهر بههمراه انجام پژوهشهای بیشتر در مورد پروونانسهای این گونه پیشنهاد میشود.
با توجه به تغییرات اقلیمی و خشکسالیهای اخیر، ارزیابی توان رشد و تولید ارقام صنوبر (Populus spp) در شرایط تنش خشکی ضروری است. این پژوهش با 14 کلن تاجبسته صنوبر (P. nigra L) با فاصله کاشت 3×3 متر از سال 1380 بهمدت هفت سال در سنندج اجرا شد. کاشت نهال کلنها در قالب طرح آزمایشی بلوکهای کامل تصادفی با سه تکرار در فروردین 1381 انجام شد. مزرعه در سال 1386 بهدلیل عدم امکان تأمین آب تا دهم تیر تحت تنش خشکی قرار گرفت. نتایج نشان داد که خشکی موجب زردی و خزان برگها، حمله چوبخوار (Melanophylla picta) و درنهایت خشک شدن تعدادی از درختان شد. تنش، ضمن افزایش دامنه تغییرات صفات، رشد کلنهای صنوبر را بهشدت محدود کرد، بهطوریکه درختان در معرض خشکی نتوانستند سرعت و مقدار رشد بالقوه خود را نشان دهند. پاسخ به تنش خشکی در بین کلنهای صنوبر تنوع قابل ملاحظهای نشان داد، بهطوریکه در کلنهای P. nigra M و P. nigra 42/53 درصد تلفات صفر بود، اما در برخی مانند P. nigra 63/135 حدود نیمی از درختان از بین رفتند.میانگین تلفات کلنها 20/49 درصد بود و دو کلن P. nigra 56/52 و P. nigra 56/75 با تولید چوب بهترتیب 61/25 و 8/24 متر مکعب در هکتار در سال و خسارت متوسط (25 تا 30 درصد) جزء کلنهای دارای بهترین عملکرد و بهنسبت متحمل به خشکی بودند. نتایج تجزیه ضریبهای همبستگی، تجزیه خوشهای و تجزیه به مؤلفههای اصلی، تأثیر منفی تنش خشکی را بر عملکرد چوب و اجزای آن نشان دادند، بدین شکل که کلنهای کوچکتر و دارای تعداد و اندازه برگ کمتر با ظرفیت حفظ آب گیاه و کاهش سطح تبخیر، قابلیت تحمل خشکی بیشتری داشتند. همچنین، وجود تنوع ژنتیکی از نظر تحمل تنش در بین کلنهای صنوبر و الگوی تفکیک آنها در تجزیه خوشهای و نتایج تجزیه به مؤلفههای اصلی، بیانگر دخالت عاملهای ژنتیکی در کنترل آن و امکان دسترسی به کلنهای پایدار و سازگار با شرایط خشک کشور از طریق دورگگیری بود.